جدول جو
جدول جو

معنی گندم گونی - جستجوی لغت در جدول جو

گندم گونی
(گَ دُ)
سیاه چردگی. رنگی میان سپیدی و سیاهی. (ناظم الاطباء). خضره. سمره. ادمه. (منتهی الارب). رجوع به گندم گون شود
لغت نامه دهخدا
گندم گونی
سبز چهرگی سیاه چردگی: ... گردناکی و سپیدی آمیخته بزردی یا گندم گونی و روشنایی و تابندگی، قهوه یی بودن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گندمگون
تصویر گندمگون
کسی که چهره اش سفید نباشد و اندکی تیره و به رنگ گندم باشد
فرهنگ فارسی عمید
(گَ دُ)
اسمر، قهوه ای رنگ. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(چُ غُ خوَر / خُر)
رجوع به گنده گو شود
لغت نامه دهخدا
(گُ دَ / دِ)
در تداول عوام، دعویهای باطل کردن. سخنان بزرگتر از حد گفتن. گزافه گویی
لغت نامه دهخدا
(گَ دَ / دِ)
صفت گنده گوش. رجوع به گنده گوش شود
لغت نامه دهخدا
(گُ دَ / دِ)
سخنان بزرگتر از حدود خود گفتن. و رجوع به گنده گو شود
لغت نامه دهخدا
(گَ دُ)
آدم سبزه. ادماء. اسمر. (ناظم الاطباء). املج: دحسم ودحسمان و دحسمانی، مردم گندم گون فربه گرداندام. رجل دحمس، مرد گندم گون درشت فربه. رجل دحامس و دحمسان و دحمسانی ّ، مرد گندمگون درشت فربه. (منتهی الارب) : متوکل.... مردی بود بلندبالا و گندم گون و نیکوروی و سیاه موی و پیوسته ابرو بلندبینی. (ترجمه طبری بلعمی). و به لفظ عرب اندر به لون اسمر بود یعنی گندم گون. (مجمل التواریخ). و مهتری مردی بودگندمگون و نیکوچشم و نیکومحاسن. (مجمل التواریخ).
خانه چون خلد است و من چون آدمم زیرا مرا
حور گندمگون حسنا دادی احسنت ای ملک.
خاقانی.
خال مشک از روی گندم گون خاتون عرب
عاشقان را آرزوبخش و دلستان آمده.
خاقانی.
روی گندم گون او بوده تصاویر بهشت
آدم از سودای آن گندم پریشان آمده.
خاقانی.
گندم گون گشته ادیمش چو کاه
یافته جودانه چو کیمخت ماه.
نظامی.
خال مشکین تو برعارض گندم گون دید
آدم آمد ز پی دانه و در دام افتاد.
سلمان ساوجی.
خال مشکین که بدان عارض گندمگون است
سرّ آن دانه که شد رهزن آدم با اوست.
حافظ.
، قهوه ای رنگ. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از گنده گوزی
تصویر گنده گوزی
سخنان بالاتر از حد خود گفتن گزافه گویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گنده گوشی
تصویر گنده گوشی
گنده گوش بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گنده گویی
تصویر گنده گویی
سخنان بالاتر از حد خود گفتن گزافه گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گنده گوی
تصویر گنده گوی
کسی که سخنان بالاتر از حد خود گوید
فرهنگ لغت هوشیار
سبز چهره سبزه: متوکل... مردی بود بلند بالا و گندم گون و نیکو روی و سیاه موی و پیوسته ابرو، قهوه یی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گندمگون
تصویر گندمگون
آدم سبزه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گنده گوزی
تصویر گنده گوزی
((گُ دِ))
گزافه گویی، لاف و گزاف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گندم گون
تصویر گندم گون
سبزه، کسی که رنگ پوستش سبزه باشد
فرهنگ فارسی معین
اسمر، سبزه، سبزه رو
فرهنگ واژه مترادف متضاد